نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم






تعداد بازديد 1431
نويسنده پيام
queen آفلاين


عضويت: 10 /10 /-622

ضرب المثل های ایرانی
یتمی درد بی درمان یتیمی

ید الله فوق ایدیهم

یکبار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر به دستی ملخک

یک بام و دو هوا

یک پا پیش یک پا پس گذاشتن

یک پش این دنیا یک پاش آن دنیا است

یک پول چگرک سفره قلمکار نمیخواد

یک پیاله کمتر

یک تخته اش کم است

یک تیر و دو نشان دن

یک جان در دو قالب بودن

یک چیز بگو بگنجد

یک خوبی میماند یک بدی

یک دست بی صداست

یک دستش خیر است یک دستش شر

یک دست صدا ندارد

یک دستی زدن

یک دنده اش کم است

یک ده آباد به از صد شهر خراب

یک دیوانه سنگی به چاه اندازد صد عاقل نتواند آنرا بیرون کند

یک روده راست در شکم ندارد

یک روزه مهمانیم صد سال دعا گو

یک زبان داری دو گوش یکی بگو دوتا بنیوش

یکسال بخور نون و تره بعدش بخور نون و کره

یک ستار در هفت آسمان ندارد

یک سر و هزار سودا

یک سوزن بخودت بزن یک جوال دوز به مردم

یک شب تب یک شب مرگ

یک شب هزار شب نمیشه

یک شهر دو نرخ

یک بوم و دو هوا

یک قصه بیش نست غم عشق وین عجب/از هرکه میشنوی نا مکرر است

یک قصه و چل طوطی

یک کلاغ و چل کلاغ

یک کلوخ صد کلاغ را بس است

یک گناه بسیار هزار طاعت کم

یک گوشت را در کن یکی را دروازه

یک مویز و چل قلندر

یک نان بخور یک نان هم خیر کن

یک نظر حلال است

یک نه بگو نه ماه بدل نکش

یک و دو کردن

یکی از سیری میمرد یکی از گرسنگی

یکی از هزار

یکی باید من باشد یکی نیم من

یک بگو یکی بشنو

یکی در چهر شنبه گم میکند یک دیگر پیدا میکند

یکی درد و یکی درمان پسندد/یکی وصل و یکی هجران پسندد

یکی را به ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت

یک کم است دو تا غم است سه تا خاطر جمع است

یکی مرد ویکی مردار شد یکی به غضب خدا گرفتار شد

یکی میبرد یکی میدوزد

یکی میمرد ز درد بینوائی یکی میگفت خانم زردک میخواهی

یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهاش باز شود

یکی نگفت خرت به چند

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

هرکس به امید همسایه نشیند گرسنه میخوابد

هر که خربزه بخوره پای لرزش هم میشینه

هر کس خر شد ما پالانیم

هر کس دردش در دل خودش است

هر کسی پنج روزه نوبت اوست

هر کسی جائی دارد

هرکس خدائی دارد/جای جدائی دارد

هرکسی را بهر کاری ساختند

هرکه آمد عمارتی نو ساخت/رفت و منزل بدیگری پرداخت

هرکه با رسوا نشیند عاقبت رسوا شود

هرکه بامش بیش برفش بیشتر

هر که تنها به قاضی رود راضی برمیگردد

هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد

هرکه را میخواهی بشناسی یا با معامله کن یا سفر کن

هرکه ریش دارد بابای من نیست

هرکه دگران پیش تو آورد و بگفت/بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد گفت

هر گردی گردو نیست

هرگز از شاخ بید بر نخوری

هر گلی بوئی دارد

هزارت آفرین صد باریکلا

هزار چاقو بسازد یکیش دسته ندارد

هزار دوست اندک است یک دشمن زیاد

هزار کلاغ را یک سنگ بس است

هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست

هزار وعده خوبان یکی وفا نشود

هشتش گرو نه است

هفت خم خسروی

هفت قران در میان

همان آش است و همان کاسه

همت بلند دار که مردان روزگار/ از همت بلند بجائی رسیده اند

همسایه را بگناه همسایه نگیرند

هم فال هم تماشا

هم قیمت هم منت

هم لحاف است هم تشک

هر ابری باران ندارد

همه خران را با یک چوب نمیرانند

همه را بیک چشم میبیند

همه فن حریف

همه ماهی خطر دارد بد نامیش صفر دارد

همیشه خره خرما نمیریند

همیشه در بیک پاشنه نمیگردد

همی یکی را که زائیده ائی بزرگ کن

همین یکی را نداریم

هند جگر خوار

هندوانه زیر بغل کس گذاشتن

هنر نزد ایرانیان است و بس

هنوز باد به زخمش نخورده است

هیچ بدی نرفت که خوب جایش بیاید

هیچ دوئی نیست سه نشود

هیچ عزیزی خوار نشود

هیچ کاره و همه کاره

هیچکس را بگور کسی نمیگذارند

هیچ کس روزی دیگری را نمیخورد

هیچ گربه ائی محظ رضای خدا موش نمیگیرد

وام چنان کن که توان باز داد

وای اگر از پس امروز بودفردائی

وای بحالت

وای بکاری که نسازد خدا

و امر هم شورا بینهم

ورق برگشتن

وصف العیش نصف العیش

وصلت با خویش معامله با بیگانه

وصله بردار نیست

وصله ناجور است

وصیت همین است جان برادر/که اوقات ضایع مکن تاتوانی

وطن در خطر است

وعده سر خرمن دادن

وفا داری را از سگ باید آموخت

وفای سگ

وفای هر چیز بیش از آدمیزاد

وقت خوردن خاله خواهر زاده را نمیشناسد

وقت خوردن قول چماقم/وقت کار کردن چلاقم

وقت را غنیمت دان

وقت سر خاراندن ندارد

وقت گل نی

وقتی جیک جیک مستانه ات بود یاد زمستانت بود

وقتی مادر نباشد باید با زن بابا ساخت

ول کن تا ول کنم

ویران شود آن شهر که میخانه ندارد

--------------------------------------

هادی هادی هادی/اسمتو رو من نهادی

هایی شد و هوئی شد کل هم بنوائی شد

هر آنکس که بد کرد کیفر برد

هر آنکس که دندان دهد نان دهد

هر آنکس که دی نقش امروز دید/تواند به فردای دولت رسید

هر بیشه گمان مبر که خالیست/شاید که لنگ خفته باشد

هر پستی یک بلندی دارد

هر جا آش است کل فراش است

هر چه سنگ است مال پای لنگ است

هر جا دود است دم هم است

هر جا گل است خار هم است

هر جا گنج است مار هم است

هر چه از دوست رسد نیکوست

هر چه بزرگتر میشود گهتر میشود

هرچه بکاری همان بدروی

هرچه بگندد نمکش میزنند/وای از آن روز که بگندد نمک

هر چه پول بدی آش میخوری

هر چه پیش آید خوش آید

هر چه خاک او است عمر تو باشد

هرچه تو شنیدی ما دیدیم

هر چه خورده پس نداده

هر چیز که خوار آید /روزی بکار آید

هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

هر چه را باد بیاورد باد هم میبرد

هر چه عوض دارد گله ندارد

نا برده رنج گنج میسر نمیشود

ناخن خشک است

ناخنک زن صاحب سلیقه میشود

نازکش داری ناز کن نداری پاتو دراز کن

ناشسته رو

ناکرده کار نبرید به کار میخوره بار نمیکنه کار

ناف شان را باهم بردیده اند

نام آباد وشهر ویران است

نام نیکو گر بماند یادگار/به کز او ماند سرای زر نگار

نان امروز که داری غم فردا چه خوری

نان اینجا آب اینجا کجا برم از اینجا

نان به هم قرض دادن

نان پشت شیشه مالیدن

نان بده فرمان بده

نان خودت را میخوری حرف مردم را میزنی

نان را به نرخ روز خوردن

نانش تو روغن است

نان جویده را دهان کسی نمیگذارند

نان کسی را آجر کردن

نانش نداره اشکنه بادش درخت و میشکنه

نان کور

نباشد دعای پدر بی اثر

نخونده ملاست

نخودهر آش

نخورده مست است

نخوری همیشه داری

نداری عیب نیست

نخوردیم نان گندم دست مردم که دیدیم

نردبان پله پله

نرود میخ آهنین در سنگ

نزده میرقصد

نزن نخور

نشاشیدی شب دراز است

نیشتر بزنی خونش در نمیاید

نصحیت تلخ است

نعل وارونه زدن

نفس زدن

نفست از جای گرم در میاید

نقره داغ کردن

نقش بر آب زدن

نقل هر مجلس شدن

نمک خوردن و نمکدان را شکستن

ننوشته خواندن

نوبت به اولیا که رسید آسمان تپید

نور علی نور

نوشدارو پس از مردن سهراب

نوکر خودمم آقای خودم

نو که آمد به بازار کهنه میشه دل آزار

نویسند داند که در نامه چیست

نه از غم فزونی بیاید نه کم

نه بدار است نه ببار است اسمش علی بختیار است

نه پای گریز نه دست ستیز

نه چندان بخور کز دهانت براید/نه چندان که از ضعف جان درآید

نه خود خورم نه کس دهم گنده کنم به بسگ دهم

نه شیر شتر نه دیدار عرب

نه سر پیاز نه ته پیازه

نه سرد و نه گرم و همیشه بهار

نه قم خوبه نه کاشون لعنت به هر دو تا شون

نه کور میکند نه شفا میدهد

ننه من غریبم در آوردن

نه هرکه آینه سازد سکندری داند

نیکی فراموش نمیشود

مزن فال بد کاورد حال بد

مزه لوطی خاک است

مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد

مستور ی بی بی از بی چادری است

مسجد جای خر بستن نیست

مسلمان نشنود کافر نبیند

مشت کسی باز شدن

مشت در کونی

مشت نمونه خروار است

مشک آنست که خود ببوید/نه آنکه عطار بگوید

مشکل دو تا شد

مشکلی نیست کهآسان نشود/مرد باید که هراسان نشود

مصیبت بود پیری ونیستی

معما چو حل گشت آسان شود

مغز خر خورده است

مفلس در امان خداست

مکش مرگ ما

مگر آب اماله است /مگر اجلت رسیده/مگر روغن غازدارد/مگر بچه ات میافتد

مگر بوران آمده است /مگر پشت گوشت را ببینی/مگر پول ما سکه عمر دارد

مگر پی آتش آمده ائی/مگر تخم دو زرده کرده است/مگر ترکی/مگر چشم بندی است

مگر خر کونش گذاشته است

مگر خم رنگزی است /مگر توبیابان مانده ائی/مگر خوشی زیر دلت زده است

مگر سر دیگ حلیم میریم/مگر سر گردنه است/مگر سر گنج نشسته ام

مگر سگ هارم گرفته است/مگزر سیب سرخ برای دست چلاغ خوب است

مگر ششماهه بدنیا آمدی/مگر شما عقدی هستید ما صیغه ائی

مگر شهر هرته/مگر صاحبش مرده است/مگر پول علف خرس است

مگر قران خدا غلط میشه/مگر کاوانسراست/مگر کف دستم را بو کردم

مگر گیست را تو آسیاب سفید کردی/مگر ماست به دهنت مایه زدی

مگر مال خودت از گلویت پائین نمیرود/مگر مال دزدی است

مگر مغز گنجشک خوردی/مگر مردم آزاری خوب است

مگس میپراند

من آنچه شرح بلاغ است با تو میگویم/تو خواه از سخنم پند گیر یا که ملال

من آنم که رستم بود پهلوان

من از بیگانگان هرگز ننالم/که هرچه کرد با من آشنا کرد

من اگر نیکم اگر بد تو برو خودرا باش

من برای تو برای کی

من پیر سال وماه نیم یار بی وفاست

من در میان جمع دلم جای دیگر است

منشین با بدان که صحبت بد/گر چه پاکی تر پلید کند

منع نکن به سرت میاید

من که پیرم و میلرزم به صد جوان می ارزم

من که رسوای جهانم غم عالم پشم است

من مرده وتو زنده

من میگم نره اون میگه بدوش

موشه به سوراخ نمیرفت جارو به دمش بسته بود

مور چه چیه که کله پاچه اش چی باشد

موش آب کشیده

مومن مسجد ندیده

موی از ماست کشیدن

موی بر اندام راست شدن

موی دماغ کسی شدن

مو لا درزش نمیرود

مویش را آتش زدن

موی شکافی

ماه در شب تیره آفتاب است

مهرم حلال جانم آزاد

مهره مار دارد

مهمان حبیب خداست

مهمان هرکه باشد در خانه هر چه باشد

مهمان یک روز دو روزه

مهمان دیر وقت خرجش با خودش است

مهمان خرجش را با خودش میاورد

مهمان که یکی شد صاحب خانه برایش گاو میکشد

میان دعوا حلوا خیر نمیکنند

میان دعوا نرخ تعین میکند

میان دو تن جنگ چون آتش است/سخن چین بدبخت هیزم کش است

میون کلامتان شکر

میان ماه من تا ماه گردون/تفاوت از زمین تا آسمان است

می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن

میبنی و میپرسی

می حرام است ولی به زمال حرام

میراث خوار به از چشته خوار است

میراث خرس به کفتار میرسد

میرزا قشم شم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

محبت در چشم است

محبت محبت می آورد

محتسب کون برهنه در بازار /میزند جنده را که رو بپوش

محرم با یک نقطه مجرم میشود

محض خالی نبودن عریضه

محک داند که زر چیست

مدزد و مترس

مدینه گفتی و کردی کبابم

مذهب عاشق ز مذهبها جداست

مرا کاشکی مادر نمیزاد

مرا بخیر تو امید نیست شر مرسان

مرا بگور شما نمی خوابانند

مراد خسرو از شیرین کناری بود آغوشی/محبت کار فرهاد است و کوه بیستون کندن

مرد این میدان نیست

مرد باید که در کشاکش دهر/سنگ زیرین آسیاباشد

مرد آنست که عیب خود بیند

مرد سر میدهد سر نمیدهد

مرد که تنبانش دو تا شد فکر زن نو میافتد

مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند

مرده شوی ضامن بهشت و جهنم نیست

مردی که نان ندارد یک گز زبان ندارد

مرغ دل

مرغ شد به هوا رفت

مرغ نیست که پایش را ببندم

مرغ همسایه غاز است

مرغ یک پا دارد

مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه

مرگ برای اوعروسی است

مرگ پیر و جوان نمی شناسد

مرگ حق است

مرگ خبر نمی کند

مرگ میخوای بر و گیلان

مرگ یکبار شیون هم یکبار

مزاجش شیر خشتی است

مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد

مزد گر میطلبی طاعت استاد ببر

مزن بر سر ناتوان دست زور/که روزی در افتی به پایش چو مور

لب برچیدن

لب بود که دندان آمد

لب گزیدن

لر به بازار نرود بازار میگندد

لفتش دادن

لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان

لقمه را به اندازه دهانت بگیر

لقمه را دور سر گرداندن

لقمه سر سیری

لگد به بخت خود زدن

لنگ انداختن

لنگر انداختن

لیلاج است

لیلی را باید به چشم مجنون دید



ما اینور جو شما اونور جو

ما بخیر شما بسلامت

ما برای وصل کردن آمدیم /نی برای فصل کردن آمدیم

مادر را دل میسوزد دایه را دامن

مادر زنت دوستت داشت

مادر زن خرم کرده توبره بر سرم کرده

مادر که نیست با زن پدر باید ساخت

مار خوش خط و خالی است

مار در آستین پروراندن

مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید میترسد

ماست به دهانش مایه زده اند

ماست مالی کردن

ماستها را کیسه کردن

ماستی که ترش از تغارش پیداست

مال خودم مال خودم مال مردم هم مال خودم

مال دنیا به دنیا میماند

مال مفت و دل بیرحم

مال یک جا میرود ایمان هزار جا

ماما که دوتا شد سر بچه کج در میاید

مامور معذور

ما و شما نداریم

ماه از کدام طرف در آمده

ما هم خدائی داریم

ما هنوز اند خم یک کوچه ایم

ماه همیشه زیر ابر باقی نمیماند

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم

ماهی را هر وقت از اب بگیری تازه است

مترسک سر خرمن (لو لو سر خرمن)

مته به خشخاش گذاشتن

مثل آب خوردن/مثل الماس/مثل بچه آدم/مثل برف/مثل برق/مثل بره/مثل تپاله

مثل تیر/مثل جغد/مثل جن بو داده/مثل جهنم/مثل حلوا/مثل خر/مثل روباه

مثل روز/مثل زالو/مثل زقوم/مثل زهر/مثل سگ و گربه/مثل سگ هارمثل شاش خر

مثل شمر/مثل شیر/مثل شیشه/مثل شیطان/مثل عمر/مثل غربال/مثل غول

مثل فرفره/مثل فلفل/مثل قفس/مثل قند/مثل قیر/مثل کاغذ/مثل کاه

مثل کاکا سیاه/مثل کبک/مثل کفتار/مثل کمند/مثل گاو/مثل گچ/مثل گدای سامره

مثل لیمو/مثل مرغ پر کنده/مثل مغز پسته/مثل مگس/مثل مور و ملخ/

مثل موش آبکشیده/مثل موم/مثل میت/مثل میمون/مثل نخود چی/مثل هلو/

مثل یخ/مثل یزید/مثل یوسف/مثل یخچال

گلاب به روتان

گل با خار است

گل بی عیب خداست

گل سر سبد

گلگیهات بسر م باشه عروسی پسرم

گلیم خودرا از آب بیرون کشیدن

گمان میکند علی آباد هم شهری است

گناه از آدمی عفو از خداوند است

گناه از کوچک است بخشش از بزرگتر

گنج در ویرانه است

گنجشک روزی بودن

گنج قارون

گنج و مارو گل و خارو غم شادی بهمند

گندم از گندم بروید جو ز جو

گندم نمای جو فروش

گواهی دادن دل

گورم کجا بود تا کفنم باشد

گوساله بسته زدن ندارد

گوسفند را به گرگ سپردن

گوش باشد گوشواره بسیار است

گوش به فرمان بودن

گوش کسی را بریدن

گوش بزنگ بودن

گوشت به دست گربه سپردن

گوشت هم را میخورند اما استخوانش را به غریبه نمیدهند

گوش خر

گوشش پر است

گوش شیطان کر

گوش عزیز است گوشواره هم عزیز است

گوشمالی دادن

گوی سبقت از میدان ربودن

گوئی سر آورده است

گیرم پدر تو بود فاضل /از فضل پدر ترا چه حاصل

گاو ان و خران بار بردار/ به زآدمیان مردم آزار

گاو بی شاخ و دم

گاو پیشانی سفید

گاو حاج میرزا اقاسی(مهمان ناخوانده)

گاو خوش علف

گاو دل(ترسو)

گاو ده من شیر ده

گاو را از خر تشخیص ندادن

گاو ریش(نادان)گاوش زائیده است

گدا به گدا رحمت به خدا

گدا را چه یک نان بدهی و چه یک نان بگیری گدا است

گدا را رو بدهی صاحب خانه میشود

گدا ها را میگیرند

گدائی کن تا محتاج خلق نباشی

گذر پوست به دباغ خانه میافتد

گذشته گذشته است

گر به دولت برسی مست نگردی مردی

گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده

گربه را دم حجله باید کشت

گربه رقصاندن

گربه مسکین اگر پر داشتی /تخم گنجشگ از زمین برداشتی

گر تضرع کنی و گر فیاد/دزد زر باز پس نخواهد داد

گرت نیست باور بیا و ببین

گر تو بهتر میزنی بستان بزن

گر تو دشوار نگیری همه کار آسان است

گر حکم شود که مست گیرند/در شهر هرانکه هست گیرند

گرد بر آوردن از روزگار

گرد پای حوض گردیدن(سر گردان بودن)

گرد و خاک کردن

گرد و خاک راه انداختن

گردن خارندن(دفع وقت کردن)گردن خم را شمشیر نمی برد

گر زمین را به آسمان دوزی/ ندندت زیاده از روزی

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی/پس قیمت سنگ و لعل یکسان بودی

گرسنه چشم(حریص)

گرفتن آسان است پس دادن مشکل

گرگ آشتی

گرگ باران دیده

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه نیست

گرگ در لباس میش

گرگ دهان آلوده و یوسف ندریده

گرگ همیشه گرسنه

گره بباد زدن

گره بر آب زدن

گریه اش در آستین است

گریه بر هر درد بی درمان دواست

گریه دام زن است

گریه را هم دل خوش میخواهد

گشاد بازی در آوردن

گفت چشم تنگ دنیا دار را/یا قناعت پر کند یا خاک گور

گفت خان قاضی عروسی است گفت بتوچه گفت من را هم دعوت کرده اند گفت بمن

یارب مباد که گدا معتبر شود/گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود

یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم

یار غار

یار مرا یاد کند یک هله پوچ

یاری که تحمل نکند یار نباشد

یاسین بگوش خر خواندن

یا مرغ باش بپر یا شتر باش و ببر

یا مفت یا مفت

یا مکن با پیلبانان دوستی/یا بنا کن خانه ائی در خورد پیل

یا نصیب و یا قسمت

یتیم شاد کنک


فصل "ت"

تا ابله در جهانه، مفلس در نميمانه !
تابستون پدر يتيمونه !
تا پريشان نشود كار بسامان نرسد !
تا ترياق از عراق آرند، مار گزيده مرده باشد !
تا تنور گرمه نون و بچسبون !
تا چراغ روشنه جونورها از سوراخ ميان بيرون !
تا شغال شده بود به چنين سوراخي گير نكرده بود !
تا كركس بچه دارشد، مردار سير نخورد !
تا گوساله گاو بشه ، دل مادرش آب ميشه !
تا مار راست نشه توي سوراخ نميره !
تا نازكش داري نازكن، نداري پاهاتو دراز كن !
تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها !
تا هستم بريش تو بستم !
تب تند عرقش زود در مياد !
تخم دزد، شتر دزد ميشه !
تخم نكرد نكرد وقتي هم كرد توي كاهدون كرد !
تا تو فكر خر بكني ننه، منو در بدر ميكني ننه !
ترب هم جزء مركبات شده !
ترتيزك خريدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد !
تره به تخمش ميره، حسني به باباش !
تعارف كم كن و بر مبلغ افزا !
تغاري بشكنه ماستي بريزد --- جهان گردد به كام كاسه ليسان !
تف سر بالا، بر ميگرده بريش صاحبش !
تلافي غوره رو سر كوره در مياره !
تنبان مرد كه دو تا شد بفكر زن دوم ميافته !
تنبل مرو به سايه، سايه خودش ميآيه !
تنها بقاضي رفته خوشحال برميگرده !
تو از تو، من ازبيرون !
تو بگو (( ف )) من ميگم فرحزاد !
توبه گرگ مرگه !
تو كه ني زن بودي چرا آقا دائيت از حصبه مرد !
تومون خودمونو ميكشه، بيرونمون مردم را !
توي دعوا نون و حلوا خير نميكنند !

فصل "ج"

جا تره و بچه نيست !
جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جايي نميخوابه كه آب زيرش بره !
جايي كه ميوه نيست چغندر ، سلطان مركباته !
جواب ابلهان خاموشيست !
جواب هاي، هويه !
جواني كجائي كه يادت بخير !
جوجه را آخر پائيز ميشمرند !
جوجه همسشه زير سبد نميمونه !
جون بعزرائيل نميده !
جهود، خون ديده !
جهود، دعاش را آورده !
جيبش تار عنكبوت بسته !
جيگر جيگره ، ديگر ديگره !




فصل "چ"

چار ديواري اختياري !
چاقو دسته خودشو نميبره !
چاه كن هميشه ته چاهه !
چاه مكن بهر كسي، اول خودت، دوم كسي !
چاه نكنده منار دزديده !
چرا توپچي نشدي !
چراغي كه به خونه رواست، به مسجد حرام است !
چشته خور بدتر از ميراث خوره !
چشم داره نخودچي، ابرو نداره هيچي !
چشمش آلبالو گيلاس مي چينه !
چشمش هزار كار ميكنه كه ابروش نميدونه !
چغندر گوشت نميشه، دشمنم دوست نميشه !
چنار در خونه شونو نمي بينه !
چوب خدا صدا نداره ، هر كي بخوره دوا نداره !
چوب دو سر طلا ست !
چوب را كه برداري، گربه دزده فرار ميكنه !
چوب معلم گله، هر كي نخوره خله !
چو به گشتي، طبيب از خود ميازار --- چراغ از بهر تاريكي نگه دار !
چو دخلت نيست خرج آهسته تر كن --- كه گوهر فرو شست يا پيله ور!
چه خوشست ميوه فروشي --- گر كس نخرد خودت بنوشي !
چه عزائيست كه مرده شور هم گريه ميكنه !
چه علي خواجه، چه خواجه علي !
چه مردي بود كز زني كم بود !
چيزي كه شده پاره، وصله ور نمي داره !
چيزي كه عوض داره گله نداره !

فصل "خ"


خار را در چشم ديگران مي بينه و تير را در چشم خودش نمي بينه !
خاشاك به گاله ارزونه، شنبه به جهود !
خاك خور و نان بخيلان مخور ! (( ... خار نه اي زخم ذليلان مخور ))
خاك كوچه براي باد سودا خوبه !
خال مهرويان سياه و دانه فلفل سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا ؟!
خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده !
خاله را ميخواهند براي درز ودوز و گرنه چه خاله چه يوز !
خاله سوسكه به بچه اش ميگه : قربون دست و پاي بلوريت !
خانه اي را كه دو كدبانوست، خاك تا زانوست !
خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالي باشه !
خانه خرس و باديه مس ؟
خانه داماد عروسيست، خانه عروس هيچ خبري نيست !
خانه دوستان بروب و در دشمنان را مكوب !
خانه قاضي گردو بسياره شماره هم داره !
خانه كليمي نرفتم وقتي هم رفتم شنبه رفتم !
خانه نشيني بي بي از بي چادريست !
خانه همسايه آش ميپزند بمن چه ؟!
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسي !
خدا برف را به اندازه بام ميده !
خدا جامه ميدهد كو اندام ؟ نان ميدهد كو دندان ؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
خدا داده بما مالي، يك خر مانده سه تا نالي !
خدا دير گيره، اما سخت گيره !
خدا را بنده نيست !
خدا روزي رسان است، امااِهني هم مي خواد !
خدا سرما را بقدر بالا پوش ميده !
خدا شاه ديواري خراب كنه كه اين چاله ها پر بشه !
خدا گر ببندد ز حكمت دري --- ز رحمت گشايد در ديگري !
خدا ميان دانه گندم خط گذاشته !
خدا ميخواهد بار را بمنزل برساند من نه، يك خر ديگه !
خدا نجار نيست اما در و تخته رو خوب بهم ميندازه !
خدا وقتي بخواد بده، نميپرسه تو كي هستي ؟
خدا وقتي ها ميده، ور ور جماران هم ، ها ميده !
خدا همه چيز را به يك بنده نمي ده !
خدا همونقدر كه بنده بد داره، بنده خوب هم داره !
خدايا آنكه را عقل دادي چه ندادي و آنكه را عقل ندادي چه دادي ؟ ((خواجه عبدالله انصاري ))
خدا يه عقل زياد بتو بده يه پول زياد بمن !
خر، آخور خود را گم نميكنه !
خراب بشه باغي كه كليدش چوب مو باشه !
خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !
خر است و يك كيله جو !
خر از لگد خر ناراحت نميشه !
خر باربر، به كه شير مردم در !
خر به بوسه و پيغام آب نمي خوره !
خربزه شيرين مال شغاله !
خربزه كه خوردي بايد پاي لرزش هم بشيني !
خربزه ميخواهي يا هندوانه : هر دو دانه !
خربيارو باقلا بار كن !
خر، پايش يك بار به چاله ميره !
خرج كه از كيسه مهمان بود --- حاتم طايي شدن آسان بود !
خر چه داند قيمت نقل و نبات ؟
خر خالي يرقه ميره !
خر، خسته - صاحب خر، ناراضي !
خر خفته جو نمي خوره !
خر ديزه است، به مرگ خودش راضي است تا ضرر بصاحبش بزنه !
خر را با آخورميخوره، مرده را با گور !
خر را جايي مي بندند كه صاحب خر راضي باشه !
خر را كه به عروسي ميبرند، براي خوشي نيست براي آبكشي است !
خر را گم كرده پي نعلش ميگرده !
خر، رو به طويله تند ميره !
خرس، تخم ميكنه يا بچه ؟ از اين دم بريده هر چي بگي برمياد !
خرس در كوه، بو علي سيناست !
خرس شكار نكرده رو پوستشو نفروش !
خر سواري را حساب نميكنه !
خر، سي شاهي ، پالون دو زار !
خر كريم را نعل كردن !
خر كه جو ديد، كاه نميخوره !
خر، كه علف ديد گردن دراز ميكنه !
خر گچ كش روز جمعه از كوه سنگ مياره !
خر لخت راپالانشو بر نميدارند!
خر ما از كرگي دم نداشت !
خر ناخنكي صاحب سليقه ميشود !
خروار نمكه، مثقال هم نمكه !
خر وامانده معطل چشه !
خروسي را كه شغال صبح ميبره بگذار سر شب ببره !
خر، همان خره پالانش عوض شده !
خريت ارث نيست بهره خداداده س !
خري كه از خري وابمونه بايد يال و دمشو بريد !
خوشبخت آنكه خورد و كِشت، بدبخت آنكه مرد و هِشت !
خواب پاسبان، چراغ دزده !
خنده كردن دل خوش ميخواد و گريه كردن سر وچشم !
خواهر شوهر، عقرب زير فرشه !
خواست زير ابروشو برداره، چشماشو كور كرد !
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو !
خوبي لر به آنست كه هر چه شب گويد روزنه انست !
خودتو خسته ببين، رفيقتو مرده !
خودشو نميتونه نگهداره چطور منو نگهميداره ؟
خود گوئي و خود خندي، عجب مرد هنر مندي !
خودم كردم كه لعنت بر خودم باد !
خوردن خوبي داره ، پس دادن بدي !
خوشا بحال كساني كه مردند و آواز ترا نشنيدند !
خوشا چاهي كه آب از خود بر آرد !
خوش بود گر محك تجربه آيد بميان --- تا سيه روي شود هر كه دراو غش باشد .
خوش زبان باش در امان باش !
خولي بكفم به كه كلنگي بهوا !
يك ده آباد به از صد شهر خراب !
خونسار است و يك خرس !
خير در خانه صاحبش را ميشناسد !
خيك بزرگ، روغنش خوب نميشه !

فصل "د"

دادن بديوانگي گرفتن بعاقلي !
دارندگيست و برازندگي !
داري طرب كن، نداري طلب كن !
داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حسابه !
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد !
دانا گوشت ميخورد نادان چغندر !
دانه فلفل سياه و خال مهرويان سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا !
دايه از مادر مهربانتر را بايد پستن بريد !
دختر، تخم تر تيزك است !
دختر تنبل، مادر كدبانو را دوست داره !
دخترميخوهي ماماش را بين --- كرباس ميخواهي پهناش را ببين !
دختر همسايه هر چه چل تر براي ما بهتر !
دختري كه مادرش تعريف بكنه براي آقا دائيش خوبه !
درازي شاه خانم به پهناي ماه خانم در !
در بيابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام !
در بيابان لنگه كفش، نعمت خداست !
در پس هر گريه آخر خنده ايست !
در جنگ، حلوا تقسيم نميكنند !
در جواني مستي، در پيري سستي، پس كي خدا پرستي ؟!
در جهان هر كس كه داره نان مفت، ميتواند حرفهاي خوب گفت !
در جهنم عقربي هست كه از دستش به مار غاشيه پناه ميبرند !
در جيبش را تار عنكبوت گرفته است !
در چهل سالگي طنبور ميآموزد در گور استاد خواهد شد !
در حوضي كه ماهي نيست ، قورباغه سپهسالاره !
در خانه ات را ببند همسايه تو دزد نكن !
در خانه اگر كس است يكحرف بس است !
در خانه بيعاره ها نقاره ميزنند !
در خانه مور، شبنمي طوفانست !
در خانه هر چه، مهمان هر كه !
درخت اگر متحرك شدي ز جاي بجاي --- نه جور اره كشيدي نه جفاي تبر !
درخت پر بار، سنگ ميخوره !
درخت پر بار، سنگ ميخوره !
درخت كاهلي بارش گرسنگي است !
درخت كج جز بآتش راست نميشه !
درخت گردكان باين بلندي --- درخت خربزه الله اكبر !
درخت هر چه بارش بيشتر بشه، سرش پائين تر مياد !
درد دل خودم كم بود، اينهم قرقر همسايه !
درد، كوه كوه مياد، مومو ميره !
در دروازه را ميشه بست، اما در دهن مردم و نميشه بست !
در دنيا هميشه بيك پاشنه نميچرخه !
در دنيا يه خوبي ميمونه يه بدي !
در ديزي وازه، حياي گربه كجا رفته !
در زمستان، الو، به از پلوه !
در زمستان يه جل بهتر از يه دسته گله !
درزي در كوزه افتاد !
در زير اين گنبد آبنوسي، يكجا عزاست يكجا عروسي !
درس اديب اگر بود زمزمه محبتي --- جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاي را . ((‌ نظيري نيشابوري ))
در شهر كورها يه چشمي پادشاست !
در شهر ني سواران بايد سوار ني شد !
در عفو لذتيست كه در انتقام نيست !
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست ! ((‌ حافظ شيرازي ))
در كف شير نر خونخواره اي --- غير از تسليم و رضا كو چاره اي ؟
در مجلس خود راه مده همچو مني را --- كافسرده دل افسرده كند انجمني را !
درم داران عالم را كرم نيست --- كريمان را بدست اندر درم نيست !
در مسجده، نه كند نيست نه سوزوندني !
در نمك ريختن توي ديگ بايد به مرد پشت كرد !
درويش از ده رانده، ادعاي كدخدائي كند !
درويش موميائي، هي ميگي و نميائي !
درويش را گفتند : در دكانتو ببند دهنشو هم گذاشت !
در، هميشه بيك پاشنه نميگرده !
درهفت آسمان يك ستاره نداره !
دزد،آب گرون ميخوره !
دزد بازار آشفته ميخواهد!
دزد باش و مرد باش !
دزد به يك راه ميرود، صاحب مال به هزار راه !
دزد حاضر و بز حاضر !
دزد ناشي به كاهدون ميزنه !
دزدي آنهم شلغم ؟ !
دزدي كه نسيم را بدزدد دزد است !
دست بالاي دست بسيار است . (( در جهان پيل مست بسيار است ... ))
دست به دنبك هر كي بزني صدا ميده !
دست بريده قدر دست بريده را ميدونه !
دست بشكند در آستين، سر بشكند دركلاه !
دست بيچاره چون بجان نرسد --- چاره جز پيرهن دريدن نيست !
دست بي هنر كفچه گدئيست !
دست پشت سر نداره !
دست پيش را گرفته كه پس نيفته !
دستت چربه، بمال سرت !
دستت چو نميرسد به خانم --- درياب كنيز مطبخي را !
دستت چو نميرسد به كوكو، خشكه پلو را فرو كو !
دست تنگي بدتر از دلتنگي است !
دست خالي براي تو سر زدن خوبه !
دست در كاسه و مشت در پيشاني !
دست، دست را ميشناسه !
دست دكاندار تلخ است !
دست راست را از چپ نميشناسه !
دستش به خر نميرسه پالان خر را بر ميدارد !
دستش به دم گاو بند شده !
دستش به عرب و عجم بند شده است !
دستش بدهنش ميرسه !
دستش در كيسه خليفه است !
دستش را به كمرش گرفته كه از بيگي نيفته !
دستش شيره ايست يا دستش چسبناك است !
دستش را توي حنا گذاشت !
دست شكسته بكار ميره، دل شكسته بكار نميره !
دست شكسته وبال گردنه !
دستش نمك نداره !
دست كار دل و نميكنه و دل كار دست و نميكنه !
دستش كجه !
دست كه به چوب بردي گربه دزده حساب كار خودشو ميكنه !
دست كه بسيار شد بركت كم مي شود !
دست ما كوتاه و خرما بر نخيل . (( پاي ما لنگ است و منزل بس دراز )) ((‌ حافظ شيرازي ))
دست ننت درد نكنه !
دست و روت را بشور منم بخور !
دست و رويش را با آب مرده شور خانه شسته است !
دستي را كه حاكم ببره خون نداره يا ديه نداره !
دستي را كه نميتوان بريد بايد بوسيد !
دستي را كه از من بريد، خواه سگ بخورد خواه گربه !
دشمنان در زندن با هم دوست شوند !
دشمن دانا بلندت ميكند --- بر زمينت ميزند نادان دوست !
دشمن دانا كه غم جان بود --- بهتر از دوست كه نادان بود . ((‌ نظامي ))
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد . (( داني كه چه گفت زال با رستم گرد )) ((‌ سعدي ))
دعا خانه صاحبش را ميشناسد !
دعا كن (( الف )) بميره يا دعا كن بابات بميره !
دعوا سر لحاف ملا نصرالدين بود !
دلاكها كه بيكار ميشوند سر هم را ميتراشند !
دل بيغم دراين عالم نباشد --- اگر باشد بني آدم نباشد .
دل سفره نيست كه آدم پيش هر كس باز كنه !
دلش درو طاقچه نداره !
دلم خوشه زن بگم اگر چه كمتر از سگم !
دلو هميشه از چاه درست در نمياد !
دماغش را بگيري جانش در مياد !
دم خروس از جيبش پيداست !
دمش را توي خمره زده است !
دندن اسب پيشكشي را نميشمارند !
دنده را شتر شكست، تاوانش را خر داد !
دنيا پس از مرگ ما، چه دريا چه سراب !
دنيا دمش درازه !
دنيا جاي آزمايش است، نه جاي آسايش !
دنيا، دار مكافاته !
دنيا را آب ببره او راخواب ميبره !
دنيا را هر طور بگيري ميگذره !
دنيايش مثل آخرت يزيده !
دنيا محل گذره !
دو تا در را پهلوي هم ميگذارند براي اينست كه به درد هم برسند !
دو خروس بچه از يك مرغ پيدا ميشوند، يكي تركي ميخونه يكي فارسي !
دود از كنده بلند ميشه !
دود، روزنه خودشو پيدا ميكنه !
دو دستماله ميرقصه !
دور اول و بد مستي ؟
دور دور ميرزا جلاله ، يك زن به دو شوهر حلاله !
دوري و دوستي !
دوست آنست كه بگرياند. دشمن آنست كه بخنداند !
دوست همه كس، دوست هيچكس نيست !
دوستي بدوستي در، جو بيار زرد آلو ببر !
دوستي دوستي از سرت ميكنند پوستي ؟!
دوصد گفته چو نيم كردار نيست !
دو صد من استخوان بايد كه صدمن بار بردارد !
دوغ در خانه ترش است !
دوغ و دوشاب در نظرش يكيست !
دو قرت و نيمش باقيه !
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو --- دوتاي جامه اگر كهنه است و گر از نو .
هزار مرتبه بهتر بنزد ابن يمين --- زفرمملكت كيقباد و كيخسرو .
ده انگشت را خدا برابر نيافريده !
ده، براي كدخدا خوبه و برادرش !
ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند .
دهنش آستر داره !
دهنش چاك و بست نداره !
دهن مردم را نميشود بست !
دهنه جيبش را تار عنكبوت گرفته !
ديده مي بينه، دل ميخواد !
دير آمده زود ميخواد بره !
دير زائيده زود ميخواد بزرگ كنه !
ديشب همه شب كمچه زدي كو حلوا ؟!
ديگ به ديگ ميگه روت سياه ، سه پايه ميگه صل علي !
ديگران كاشتند ما خورديم، ما ميكاريم ديگران بخورند !
ديگ ملا نصرالدين است !
ديوار حاشا بلنده !
ديوار موش داره ، موش هم گوش داره !
ديوانه چو ديوانه به بيند خوشش آيد !

فصل "د"

دادن بديوانگي گرفتن بعاقلي !
دارندگيست و برازندگي !
داري طرب كن، نداري طلب كن !
داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حسابه !
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد !
دانا گوشت ميخورد نادان چغندر !
دانه فلفل سياه و خال مهرويان سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا !
دايه از مادر مهربانتر را بايد پستن بريد !
دختر، تخم تر تيزك است !
دختر تنبل، مادر كدبانو را دوست داره !
دخترميخوهي ماماش را بين --- كرباس ميخواهي پهناش را ببين !
دختر همسايه هر چه چل تر براي ما بهتر !
دختري كه مادرش تعريف بكنه براي آقا دائيش خوبه !
درازي شاه خانم به پهناي ماه خانم در !
در بيابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام !
در بيابان لنگه كفش، نعمت خداست !
در پس هر گريه آخر خنده ايست !
در جنگ، حلوا تقسيم نميكنند !
در جواني مستي، در پيري سستي، پس كي خدا پرستي ؟!
در جهان هر كس كه داره نان مفت، ميتواند حرفهاي خوب گفت !
در جهنم عقربي هست كه از دستش به مار غاشيه پناه ميبرند !
در جيبش را تار عنكبوت گرفته است !
در چهل سالگي طنبور ميآموزد در گور استاد خواهد شد !
در حوضي كه ماهي نيست ، قورباغه سپهسالاره !
در خانه ات را ببند همسايه تو دزد نكن !
در خانه اگر كس است يكحرف بس است !
در خانه بيعاره ها نقاره ميزنند !
در خانه مور، شبنمي طوفانست !
در خانه هر چه، مهمان هر كه !
درخت اگر متحرك شدي ز جاي بجاي --- نه جور اره كشيدي نه جفاي تبر !
درخت پر بار، سنگ ميخوره !
درخت پر بار، سنگ ميخوره !
درخت كاهلي بارش گرسنگي است !
درخت كج جز بآتش راست نميشه !
درخت گردكان باين بلندي --- درخت خربزه الله اكبر !
درخت هر چه بارش بيشتر بشه، سرش پائين تر مياد !
درد دل خودم كم بود، اينهم قرقر همسايه !
درد، كوه كوه مياد، مومو ميره !
در دروازه را ميشه بست، اما در دهن مردم و نميشه بست !
در دنيا هميشه بيك پاشنه نميچرخه !
در دنيا يه خوبي ميمونه يه بدي !
در ديزي وازه، حياي گربه كجا رفته !
در زمستان، الو، به از پلوه !
در زمستان يه جل بهتر از يه دسته گله !
درزي در كوزه افتاد !
در زير اين گنبد آبنوسي، يكجا عزاست يكجا عروسي !
درس اديب اگر بود زمزمه محبتي --- جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاي را . ((‌ نظيري نيشابوري ))
در شهر كورها يه چشمي پادشاست !
در شهر ني سواران بايد سوار ني شد !
در عفو لذتيست كه در انتقام نيست !
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست ! ((‌ حافظ شيرازي ))
در كف شير نر خونخواره اي --- غير از تسليم و رضا كو چاره اي ؟
در مجلس خود راه مده همچو مني را --- كافسرده دل افسرده كند انجمني را !
درم داران عالم را كرم نيست --- كريمان را بدست اندر درم نيست !
در مسجده، نه كند نيست نه سوزوندني !
در نمك ريختن توي ديگ بايد به مرد پشت كرد !
درويش از ده رانده، ادعاي كدخدائي كند !
درويش موميائي، هي ميگي و نميائي !
درويش را گفتند : در دكانتو ببند دهنشو هم گذاشت !
در، هميشه بيك پاشنه نميگرده !
درهفت آسمان يك ستاره نداره !
دزد،آب گرون ميخوره !
دزد بازار آشفته ميخواهد!
دزد باش و مرد باش !
دزد به يك راه ميرود، صاحب مال به هزار راه !
دزد حاضر و بز حاضر !
دزد ناشي به كاهدون ميزنه !
دزدي آنهم شلغم ؟ !
دزدي كه نسيم را بدزدد دزد است !
دست بالاي دست بسيار است . (( در جهان پيل مست بسيار است ... ))
دست به دنبك هر كي بزني صدا ميده !
دست بريده قدر دست بريده را ميدونه !
دست بشكند در آستين، سر بشكند دركلاه !
دست بيچاره چون بجان نرسد --- چاره جز پيرهن دريدن نيست !
دست بي هنر كفچه گدئيست !
دست پشت سر نداره !
دست پيش را گرفته كه پس نيفته !
دستت چربه، بمال سرت !
دستت چو نميرسد به خانم --- درياب كنيز مطبخي را !
دستت چو نميرسد به كوكو، خشكه پلو را فرو كو !
دست تنگي بدتر از دلتنگي است !
دست خالي براي تو سر زدن خوبه !
دست در كاسه و مشت در پيشاني !
دست، دست را ميشناسه !
دست دكاندار تلخ است !
دست راست را از چپ نميشناسه !
دستش به خر نميرسه پالان خر را بر ميدارد !
دستش به دم گاو بند شده !
دستش به عرب و عجم بند شده است !
دستش بدهنش ميرسه !
دستش در كيسه خليفه است !
دستش را به كمرش گرفته كه از بيگي نيفته !
دستش شيره ايست يا دستش چسبناك است !
دستش را توي حنا گذاشت !
دست شكسته بكار ميره، دل شكسته بكار نميره !
دست شكسته وبال گردنه !
دستش نمك نداره !
دست كار دل و نميكنه و دل كار دست و نميكنه !
دستش كجه !
دست كه به چوب بردي گربه دزده حساب كار خودشو ميكنه !
دست كه بسيار شد بركت كم مي شود !
دست ما كوتاه و خرما بر نخيل . (( پاي ما لنگ است و منزل بس دراز )) ((‌ حافظ شيرازي ))
دست ننت درد نكنه !
دست و روت را بشور منم بخور !
دست و رويش را با آب مرده شور خانه شسته است !
دستي را كه حاكم ببره خون نداره يا ديه نداره !
دستي را كه نميتوان بريد بايد بوسيد !
دستي را كه از من بريد، خواه سگ بخورد خواه گربه !
دشمنان در زندن با هم دوست شوند !
دشمن دانا بلندت ميكند --- بر زمينت ميزند نادان دوست !
دشمن دانا كه غم جان بود --- بهتر از دوست كه نادان بود . ((‌ نظامي ))
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد . (( داني كه چه گفت زال با رستم گرد )) ((‌ سعدي ))
دعا خانه صاحبش را ميشناسد !
دعا كن (( الف )) بميره يا دعا كن بابات بميره !
دعوا سر لحاف ملا نصرالدين بود !
دلاكها كه بيكار ميشوند سر هم را ميتراشند !
دل بيغم دراين عالم نباشد --- اگر باشد بني آدم نباشد .
دل سفره نيست كه آدم پيش هر كس باز كنه !
دلش درو طاقچه نداره !
دلم خوشه زن بگم اگر چه كمتر از سگم !
دلو هميشه از چاه درست در نمياد !
دماغش را بگيري جانش در مياد !
دم خروس از جيبش پيداست !
دمش را توي خمره زده است !
دندن اسب پيشكشي را نميشمارند !
دنده را شتر شكست، تاوانش را خر داد !
دنيا پس از مرگ ما، چه دريا چه سراب !
دنيا دمش درازه !
دنيا جاي آزمايش است، نه جاي آسايش !
دنيا، دار مكافاته !
دنيا را آب ببره او راخواب ميبره !
دنيا را هر طور بگيري ميگذره !
دنيايش مثل آخرت يزيده !
دنيا محل گذره !
دو تا در را پهلوي هم ميگذارند براي اينست كه به درد هم برسند !
دو خروس بچه از يك مرغ پيدا ميشوند، يكي تركي ميخونه يكي فارسي !
دود از كنده بلند ميشه !
دود، روزنه خودشو پيدا ميكنه !
دو دستماله ميرقصه !
دور اول و بد مستي ؟
دور دور ميرزا جلاله ، يك زن به دو شوهر حلاله !
دوري و دوستي !
دوست آنست كه بگرياند. دشمن آنست كه بخنداند !
دوست همه كس، دوست هيچكس نيست !
دوستي بدوستي در، جو بيار زرد آلو ببر !
دوستي دوستي از سرت ميكنند پوستي ؟!
دوصد گفته چو نيم كردار نيست !
دو صد من استخوان بايد كه صدمن بار بردارد !
دوغ در خانه ترش است !
دوغ و دوشاب در نظرش يكيست !
دو قرت و نيمش باقيه !
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو --- دوتاي جامه اگر كهنه است و گر از نو .
هزار مرتبه بهتر بنزد ابن يمين --- زفرمملكت كيقباد و كيخسرو .
ده انگشت را خدا برابر نيافريده !
ده، براي كدخدا خوبه و برادرش !
ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند .
دهنش آستر داره !
دهنش چاك و بست نداره !
دهن مردم را نميشود بست !
دهنه جيبش را تار عنكبوت گرفته !
ديده مي بينه، دل ميخواد !
دير آمده زود ميخواد بره !
دير زائيده زود ميخواد بزرگ كنه !
ديشب همه شب كمچه زدي كو حلوا ؟!
ديگ به ديگ ميگه روت سياه ، سه پايه ميگه صل علي !
ديگران كاشتند ما خورديم، ما ميكاريم ديگران بخورند !
ديگ ملا نصرالدين است !
ديوار حاشا بلنده !
ديوار موش داره ، موش هم گوش داره !
ديوانه چو ديوانه به بيند خوشش آيد !
یکشنبه 09 تیر 1392 - 22:51 نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير


براي نمايش پاسخ جديد نيازي به رفرش صفحه نيست روي تازه سازي پاسخ ها کليک کنيد !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :
> 98 شارژ
تبليغات تبليغات